-
جنون عشقی
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 14:23
دیگر خونی برایش نمانده بود... پسری که عاشق پرستار پایگاه اهداء خون شده بود...
-
بغض رنگی
جمعه 1 آذرماه سال 1392 19:19
یه بغض گلومو گرفته مث اینکه میخواد تسلیمش بشم نمیدونه که خیلی وقته بازی رو بهش واگذار کردم بیچاره اشکام میخوان دردمو تسکین بدن.... نمیدونن این دردی نیس که با اشک ریختن آروم بگیره آخ که چه سخته دیدن کسی که عشقت بودو نتونستی بهش بگی عشقی که دوست داره ولی به روش نمیاره ریخته تو خودش با اینکه آرایش کرده ولی غم توی چشماش...
-
انسانیت
جمعه 25 مردادماه سال 1392 10:59
دراینجا.... دست هرکسی را میگیری برای بلندشدن آماده می شود برای سوارشدن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مردادماه سال 1392 10:48
آدمهای اطرافم مثل جمعه می مانند...!معلوم نیس ! فرد هستند؟یا زوج؟پر ازابهام اند
-
عباس علمدار عشق
جمعه 3 آذرماه سال 1391 19:13
عمو سه بخش دارد : دست // عباس // دست
-
عشق و کنایه
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:40
از سوز محبت چه خبر اهل هوس را این آتش عشق است نسوزد همه کس را !!!
-
ملاقات با معشوق
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 01:01
سلام خداجونم میشه یکم بیشتر دوستم داشته باشی آخه این روزها خیلی بهت نیاز دارم خداجونم شب سر قرار همیشگیمون منتظر میمونم میای دیگه آره؟؟
-
زائر بارانی
جمعه 7 مهرماه سال 1391 12:26
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟ بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟ گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟ ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟ من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 17:33
دورم زتو ای خسته خوبان چه نویسم؟ من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟ ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد؟ با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟ طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته شعرمی گویم به یادت درقفس غمگین وخسته من چه غمگین و غریبم بی تو در دریای هستی ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
-
بلندم کن
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 18:39
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد “بلندم کن “
-
نرو
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 18:32
شنیدی که دلم گفت بمان ایست نرو به خدا وقت خداحافظیت نیست نرو نکنه فکر کنی در دلم مهر تو نیست گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو
-
تا کی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 19:31
تا کی میخوای ردم کنی ...پیش همه بدم کنی میخوای که از عشق خودت...رسوایی عایدم کنی حالم خرابو داغونه ...بی مهریات فراوونه اگه منو نخوای دیگه ... نفس برام نمیمونه گریه هامو نمیبینی...غصه هامو نمیدونی فریاد قلب زخمیمو ...از تو چشام نمیخونی فرقی برات نمیکنه ... که من بمونم یا برم حتی دلت نمیسوزه ...که پیشه چشمات بمیرم...
-
انسانیت یک حیوان
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 19:27
یک شیر ماده پس از شکار آهو متوجه میشود که شکارش باردار بوده، او سراسیمه می شود، نخست تلاش میکند که تا بچه این آهوی بخت برگشته را نجات دهد، و از دریدن شکار خود دست برمیدارد. اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز می کشد، عکاس پس از مدتی پی میبرد که شیر سکته کرده است.
-
عشق واقعی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 17:44
در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر شوهرش می باشد در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 15:45
اگه خدا تا لب پرتگاه بردت بدون یا از پشت گرفتتت .. یا همون لحظه پرواز رو یادت می ده
-
سگ
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 15:22
به “سگ” استخون بدی دورت میگرده واست دم تکون میده ! من به تو “دل ” داده بودم … لعنتـــی !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 15:19
در باز و بسته شد * حتما باد باز شوخی اش گرفته * * ادای آمدنت را در می آورد…
-
بازگشت
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 19:34
ای کاش به زمانی بر می گشتیم که غصه هایمان تنها شکستن نوک مدادمان بود
-
باران>عشق
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 19:19
کاش هیچگاه باران را به عشق ترجیح نمدادیم باران تنها تنمان را خیس می کند ولی عشق وجودمان راسیراب می کند
-
غرور
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 19:09
گاهی اوقات اگر برگردیم به آنچه که آرزویش را داریم خواهیم رسید اما غرور این اجازه را به مانمیدهد
-
شروع یک تولد
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 00:20
دیر گاهی بود که صفحات کاغذ از دستم راحت بودند . قلمم استراحت می کرد . و من نیز در این وادی خاموشان برای احساسی که داشتم زجه و مویه می کردم . ولی ... دو روز پیش دوستی تلنگلی به پلاستیکی که به جای شیشه روی احساسم کشیده بودم زد . سرکی کشیدم به وبلاگش و روشن شد هر آنچه می پنداشتم خاموش شده است . به یادم انداخت که در ده...
-
فکر نکن کسی منتظرت می ماند!!!!!!!!
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 20:11
حتی اگر نفسم هم باشی . . . . . دیر برسی من رفتم
-
دلتنگ کودکی
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 23:41
کجای ای کودکی .....که قهر میکردیم تا قیامت ....... ////// ...... ////// و چند دقیقیه بعد قیامت می شد
-
دل فروش
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:30
گفتمش دل میخری گفتا چند گفتمش دل مال تو تنها بخند خنده کرد و دل زدستانم ربود تابه خودبازآمدم او رفته بود دل زدستانش به خاک افتاده جای پایش روی دل جامانده بود
-
گورستان عشق
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:14
روزی از گورستانی می گذشتم روی تخته سنگی نوشته یافتم که نوشته بود: " اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ " من هم زیر آن نوشتم: " صبر " برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: " اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ " من هم با بی حوصلگی نوشتم: "مرگ" برای بار سوم که از آنجا عبور...
-
صداقت
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:06
گفتم دوستت دارم ، چه صادقانه پذیرفتی ، چه فریبنده آغوشم برایت باز شد ، چه ابلهانه با تو خوش بودم ، چه کودکانه همه چیزم شدی ، چه زود نیازمندت شدم ، چه حقیرانه به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی ، چه ناجوانمردنه وازه غریب خداحافظ به میان آمد ، چه بی رحمانه و من سوختم ، چه عاشقانه ولی هنوز هم دوستت دارم غریبه...
-
پرسیدبه خاطرکی زنده هستی؟
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 19:58
*پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر...
-
بوسه مجنون
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 19:48
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چه بود، گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 14:02
اجازه خدا؟؟میشه من ورقه مو بدم؟میدونم وقت امتحان تموم نشده ،ولی من دیگه خسته شدم...
-
خزان عشق
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 13:16
یک شبى مجنون نمازش را شکست بی وضودرکوچه ى لیلانشست.عشق،آن شب مست مستش کرده بود...فارغ از جام الستش کرده بود..!گفت یارب از چه خوارم کرده اى برصلیب عشق دارم کرده اى...خسته ام زین عشق دل خونم نکن..من که مجنونم، تومجنونم نکن... مرداین بازیچه دیگر نیستم...این تو و لیلاى تو...من نیستم !!گفت اى دیوانه،لیلایت منم... در رگت...